آیندهپژوهی چیست؟ از کجا آمده؟ چه ضرورتی دارد؟
قسمت اول
احتمالا با شنیدن اسم آیندهپژوهی، این سؤالات برای شما هم پیش آمده است.
یک بررسی مختصر در رشتههای علمی، از علوم پایه و مهندسی گرفته تا علوم انسانی و اجتماعی نشان میدهد هدف اصلی انسان از یادگیری علوم و مطالعۀ پدیدههایی که در اطرافش وجود داشته، کشف قوانین حاکم بر طبیعت و بهرهبرداری از آن در آینده است. انسان در پی آن است که بتواند با دانش گسترده از قوانین طبیعت و آثار هر یک، آثارمطلوب خود را ایجاد کرده و از آثار نامطلوب پرهیز کند و به این ترتیب، بر محیط خود مسلط شود و آن را به نفع خود کنترل کند. من اگر قیمت دقیق یک کالا را در آینده بدانم، میتوانم تصمیم بگیرم که امروز برای رسیدن به سود بیشتر یا اجتناب از ضرر به چه قیمتی بخرم یا بفروشم (علوم اقتصادی). اگر بدانم یک فلز در چه دمایی قابل انعطاف و قالبزنی میشود، میتوانم از این اطلاعات برای ساخت یک شمشیر عالی و اجتناب از خطاهایی که شمشیر را خراب میکند استفاده کنم (علوم مهندسی و پایه). همینطور، اگر با دقت بالایی بدانم چه شرایط اجتماعی (علوم اجتماعی)، ذهنی و شخصیتی (علوم روانشناسی) بر اعمال و رفتار افراد اثرگذار است، از این قانون در راستای کنترل بیشتری شرایط (علوم مدیریتی) و تغییر صحنۀ بازی و جلب نظر بازیگران به نفع خود، استفاده خواهم کرد (علوم سیاسی، بازاریابی و …).
به رشتۀ تخصصی خود بنگرید و بگویید حوزه تخصصی شما برای ایجاد چه تغییری در محیط فعلی و آینده به کار میرود؟ حتما خواهید دید که هدف از توسعۀ تخصص شما نیز تسلط بر محیط و کنترل آن از طریق پیشبینی آینده و بر اساس قوانین کشف شده در گذشته است.
قسمت دوم
آنچه پیشتر گفته شد، برگرفته از یک نگاه فلسفی به علوم بود که معتقد است میتوان با روشهای دقیقی پدیدهها را شنناخت و سپس با استفاده از آن دانش برای کنترل محیط، استفاده کرد. به این دیدگاه فلسفی، اثباتگرایی[۱] میگویند
این دیدگاه فلسفی بر مبنای چند اصل است که مورد توافق دانشمندان قرار گرفته:
- انسان، از طبیعت و علمی که از پدیدهها به دست میآورد (معرفت[۲] و دانش)، مستقل است. ذهنیت او تأثیری در شناخت وی از اطرافش ندارد.
- میتوان با مشاهدۀ یک مجموعۀ پرتعداد، به قوانین قطعی حاکم بر آن پی برد و آن را به سایر چیزهای مشابه تعمیم داد. مثلا اگر صد کلاغ سیاه ببینیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که تمام کلاغها سیاه هستند.
- برای کسب علم کافی است یک مجموعه از روشهای علمی و آزمایشگاهی را به کار بگیریم و به یک نتیجۀ قطعی برسیم. علم، «محصول» نهایی مطالعه و آزمایشهای دانشمند و پژوهشگر است که با روش علمی[۳] انجام شدهاند.
- آنچه در طبیعت رخ میدهد حاصل یک نظم علت و معلولی بوده و درک این روابط علت و معلولی برای انسان امکانپذیر است. پس همانطور که زمان حال معلول علتهای گذشته است، آینده نیز از علتهای کنونی تشکیل میشود. با شناخت علل کنونی میتوان پدیدههای آینده را پیشبینی کرد (هوووم! منطقیه)
همین نگاه قطعی به علم، راه خود را در برنامهریزی نیز پیدا کرد و به همگان توصیه میکرد با مطالعۀ روشمند اجزای یک سازمان، هدفگذاری و برنامهریزی بلندمدتی برای مدیریت سازمان و کسب سود بیشتر اجرا کنند. اما شرایط آن گونه که وعده داده شده بود، پیش نرفت …
با گذشت زمان، اشکالات این رویکرد پدیدار شد. دانشمندان علوم پایه دریافتند که نمیتوان با مشاهده یک مجموعه (هرچند پرتعداد) به قوانین قطعی حاکم بر آن پی برد. بلکه همیشه این امکان وجود دارد که با دیدن موارد جدید، قوانین گذشته نقض شوند. به این ترتیب، اگر در گذشته علم را «محصول» نهایی و قطعی مطالعۀ پدیدهها میدانستند، اکنون دریافتند که هرگز یک نتیجهگیری قطعی وجود نخواهد داشت بلکه انسان میتواند همواره دقت دانستهها و گزارههای علمی خود را افزایش دهد (این گزارههای علمی همان پیشبینیها هستند). بنابراین علم دیگر نه یک محصول و نتیجۀ قطعی، بلکه یک «فرآیند» به شمار میرود که با ارتقای روشها، قدرت بیشتری برای پیشبینی، کنترل و تغییر محیط در اختیار انسان قرار میدهد.
یک مثال عجیب و غریب در علم!
«نیمۀ عمر واقعیتها[۴]» کتابی است از ساموئل آربسمن[۵] و به گریزپا بودن واقعیت میپردازد. نویسنده آن را راهنمایی میداند برای درک این مفهوم شگفتانگیز که دانش ما به شکلی قابل فهم و نظاممند، در حال تغییر است. او کتاب را با یک مثال از پدر خود شروع میکند:
پدر من متخصص پوست بود و تعریف میکرد که در دانشکده پزشکی دو سال پشت سر هم، یک امتحان تستی یکسان از دانشجویان گرفت. هم سؤالات و هم گزینهها یکسان بودند. اما با پیشرفت علم، پاسخ درست از یک سال به سال دیگر تغییر کرده بود.
یک مثال عجیب و غریب دیگر در کسب و کار!
عکاسی دیجیتال چیزی بود که داشت بیرون از دیوارهای شرکت کداک راه خود را میرفت. استیون ساسون، یک مهندس برق در کارخانۀ کداک بود و اولین بار جوانههای فناوری جدید که امکان داشت دوربینهای آنالوگ را دچار تحول کند تشخیص داد. اما شرکت، برنامههای دقیق و مدونی برای بهبود کیفیت دوربینهای خودش داشت که باید در زمان مقرر به اتمام میرسیدند!
[۱] (positivism)
[۲] معرفت به معنای شناخت است و در منطق و فلسفه علم مترادف با دانش به کار میرود
[۳] روش علمی که به آن روش اثبات نیز میگویند عبارت است از: طرح مسئله، مشاهده و جمعآوری اطلاعات، فرضیهسازی و پیشبینی، آزمودن فرضیه با اطلاعات جدید، نتیجهگیری
[۴] Half-life of facts
[۵] Samuel Arbesman